بررسی سریال مد من قسمت چهارم.تبلیغات شغل است یا خوشگذرانی؟ در ادامه بررسی آموزه های تبلیغاتی سریال مد من در این ستون، نگاهی به قسمت چهارم از فصل اول این سریال می اندازیم. بیشتر داستان این قسمت، حول زندگی پیتر کمپل جوان و ضعیف النفس ( زیر دست دان دریپر ) و یکی از مشتریانش می گذرد.او که به تازگی ازدواج کرده است، سودای برآورده ساختن آرزوهای همسر جوانش را دارد. یکی از این آرزوهای بزرگ، زندگی در یک آپارتمان مجلل و شیک در یک برج است. اما او که بیش از هفته ای 75 دلار درآمد ندارد، به توصیه همسرجوانش متوسل به پدر پیر و ثروتمندش می شود. پدر پیتر که از لحاظ مالی چیزی کم و کسر ندارد، حاضر نمی شود به او کمک کند.
علت عدم اجابت خواسته پیتر توسط پدر را سازندگان سریال بنحوی ظریف اشاره می کنند: پدر پیر پیتر، تبلیغات را اصلا به عنوان شغل قبول ندارد. او حرفه تبلیغات را چنین توصیف می کند:” خوشگذرانی، دعوت از دوستان و آشنایان به رستوران، وقت گذرانی و …” و در نهایت خطاب به پسرش می گوید:” اگر شغلت وکالت بود شاید باور می کردم!”
شاید این دیالوگ از دید مخاطبان عام به عنوان یک نکته فرعی درنظر گرفته شود، اما این نوع نگاه به حرفه تبلیغات مساله ای است که فعالان این عرصه را بسیار آزرده است. از دیدگاه حرفه ای ، متاسفانه در کشورمان ، درآمد طیف وسیعی از دست اندرکاران این صنعت به واسطه همین نوع نگاه ، آسیب های فراوانی دیده است. بسیاری از مشتریان همانند پدر پیتر کمپل معتقدند تبلیغاتچی ها بابت درآمدهایی که دارند زحمت نمی کشند و بنابراین سعی می کنند به هر نحو ممکن حقوق و دستمزد آنان را بصورت کامل نپردازند. آنها نیز معتقدند ، تبلیغاتچی ها در دفترهای شیک کار می کنند، همواره در حال تفریح و خوشگذرانی هستند و با دریافت کمیسیون های آنچنانی زندگی مرفهی برای خود ساخته اند. البته این نگاه، یک دیدگاه کاملا غلط و در برخی موارد وارونه است.
در حقیقت تبلیغات ، حرفه ای است پراسترس ، با رقابت زیاد و تحمل هزینه های سنگین. مهم ترین دغدغه یک شرکت تبلیغاتی، خلق و اجرای کمپینی است که بر کسب و کار مشتری، اثر مثبت داشته و اهداف از پیش تعیین شده را برآورده سازد. نکته ای که در این سریال فراوان به آن برمی خوریم. دان دریپر و همکارانش شاید بصورت تمام وقت سعی در خلق ایده هایی دارند که مخاطبان را تحت تاثیر قرار دهد و در بسیاری موارد زندگی شخصی آنها را تحت تاثیر قرارداده و به آن ضربه زده است.
تبلیغاتچی برای خلق کمپین اثربخش، مسائل و مشکلات فراوانی را پشت سرمی گذارد. ارائه ایده خلاق، چانه زنی با مشتری برای دریافت بودجه کافی، فراهم کردن رسانه های مختلف تبلیغاتی در زمان مناسب برای کارزار تبلیغاتی، تهیه طرح و محتوای تبلیغاتی در زمان مناسب و نظایر آن. در کنار تمام این دغدغه ها شاید یکی از بزرگترین مشکلات یک تبلیغاتچی، ایجاد فضایی برای تصویب طرح هایش توسط مشتریانی باشد که کمترین سررشته ای از این صنعت ندارند و با دخالت های بیجای خود اثربخشی تبلیغات را بشدت تحت تاثیر قرار می دهند.
گذشته از این مساله بسیار مهم ، استخدام نیروهای حرفه ای، پرداخت اجاره ی سنگین رسانه ها، تقبل هزینه های بالای بازاریابی و بازارداری، مبارزه ی بی پایان با رقبا و دست و پنجه نرم کردن با خواسته های تمام نشدنی و بعضا غیراخلاقی مشتریان، مواردی است که گاهی این حرفه را شبیه به یک کابوس تلخ می کند. بنابراین قضاوت این حرفه تنها براساس محیط پرتجمل کاری شیوه ای کاملا ناصواب و غیرحرفه ای است. در قسمت بعدی ، به بررسی ادامه معضلات آقای کمپل جوان ، مشتری آهن فروشش، فراهم شدن زمینه های اخراجش از شرکت و همچنین بازگشت مجددش به شرکت استرلینگ خواهم پرداخت. ادامه دارد…