بررسی سریال مد من ، قسمت پنجم / پسر بد ، شدیدا تنبیه می شود! در ادامه بررسی آموزه های تبلیغاتی سریال مد من در این ستون، نگاهی به بخشی دیگر از قسمت چهارم از فصل اول این سریال یعنی New Amsterdam می اندازیم. در این نوشته قصد دارم تا مسائل مربوط به رقابت های داخلی در شرکت تبلیغاتی را منعکس کنم.همانطور که می دانید، پیتر کمپل، یکی از مدیران اجرایی پر حاشیه و جوان شرکت تبلیغاتی استرلینگ- کوپر است. او به واسطه شهرت خانوادگی اش مشتریان خوبی را جذب می کند. اما متاسفانه او تنها به حوزه کاری خود تمرکز نمی کند و با جاه طلبی سعی دارد در کار همکارانش در بخش خلاقه نیز دخالت کند. در این قسمت می بینیم که کمپل در جلسه ای که دان دریپر برای ارائه طرح های شرکت صنایع فولاد “بتلهم” ترتیب داده است، نه تنها هیچ کمکی به همکارانش نمی کند، بلکه سعی دارد با تکروی نظر مدیر این شرکت را به سمت خودش جلب کند. شاید بتوان رفتار وی را با جایگاه رفیع مشتری به عنوان سومین تولید کننده فولاد کشور ایالت متحده نیز مرتبط دانست. در ادامه ، متوجه می شویم که پیتر کمپل جوان چند گناه نابخشودنی دیگر هم مرتکب شده است. اول اینکه قبل از جلسه مذکور، ذهن مشتری را نسبت به گروه خلاقه شرکت خودش کاملا تخریب کرده است و این سمپاشی چنان نیرومند است که حتی دان دریپر با شخصیت تاثیر گذارش نیز نمی تواند، طرح های ساده اما مفهومیش را به تایید آقای والتر وید (Walter Veith) مدیر فولا بتلهم برساند. تصویر اصلی طرح یاد شده، نمایی از شهر نیویورک را در بر دارد و پیام این طرح های تبلیغاتی “New York City, brought to you by Bethlehem Steel.” سعی دارد تا اهمیت شرکت فولاد بتلهم را در ساخت شهر خاطر نشان سازد. مشابه این ایده برای شهرهای شیکاگو، سنت لوییس و پیتس بورگ نیز اجرا شده است و دن پیشنهاد می کند این طرحها در مطبوعات، مجلات و تعدادی از بیل بردهای شهری پیاده سازی شود. اما همانطور که پیش تر نیز اشاره شد، آقای وید، طرح ها را با بهانه های واهی -مثل اینکه این ایده ها بیشتر تبلیغ شهرها هستند تا صنایع فولاد بتلهم- رد می کند.
ناگهان پیت کمپل بی تجربه، بدون هماهنگی با مدیر بالادستش، از آقای وید می خواهد تا تنها 24 ساعت به شرکت فرصت دهد تا تیم خلاقیت طرح های جدیدی را برای وی آماده کند. پس از آنکه مدیر بتلهم جلسه را ترک می کند، کمپل با خشم دان دریپر مواجه می شود. البته باید به آقای دریپر حق داد زیرا همکارش اولا بدون هماهنگی با او فشار مضاعفی را برای ارائه طرح های جدید در مدت زمان کوتاه به سازمان متبوعش وارد کرده است و بدتر اینکه وی نه تنها هیچ تلاشی برای دفاع از طرح های همکارانش نکرده است بلکه با نیت قبلی سعی در تخریب این طرح ها و برجسته ساختن شخصیت خودش داشته است. این نوع حرکات را ما بعضا در محیط صنعت تبلیغات کشورمان نیز شاهد هستیم، گاهی مدیران هنری برای متمایز نمودن شخصیت حرفه ای خود در نزد مشتریان، رفتار مناسبی با زیردستان و حتی مدیران بالادستی ندارند و با ارائه رفتاری خاص سعی دارند به مشتری این مساله را القا کنند که شرکت تبلیغاتی تنها با هنر آنها به حیات خود ادامه می دهد. گاهی مدیران و کارشناسان بازاریابی نیز برای اینکه به هر نحو ممکن زمینه عقد قرارداد با مشتری را فراهم کنند، با کوچکترین اعتراض مشتری نسبت به طرحهای تبلیغاتی، سعی می کنند نظر مشتری را تامین کنند و از این مساله که آیا اساسا درخواست های مشتری منطقی است غافل می شوند و وظایف سازمانی خود را کاملا فراموش می کنند.
در ادامه داستان، آقای کمپل به دان دریپر می گوید او یک متفکر مستقل! است و طرح های دان و همکارانش قدیمی شده است و حتی تهدیدهای ضمنی مدیرخلاقه شرکت نیز او را سر عقل نمی آورد. کمپل در یک حرکت موازی با شرکت خود، در یک محفل خصوصی طرح خودش را به آقای والتر وید مدیر صنایع فولاد بتلهم می قبولاند و در جلسه بعدی دان دریپر و دیگر همکارانش را که در 24 ساعت گذشته سخت روی طرح های جدید کار کرده اند، در پیشگاه مشتری بی اعتبار می سازد! هرچند مشتری راضی از طرح جدیدش از شرکت خارج می شود، اما دان دریپر در تقدیر از این شیوه مشتری مدارانه پیتر کمپل تنها یک پاداش برای او درنظر می گیرد: اخراج از شرکت!